شهید محمدجواد حسن زاده

شهید محمدجواد حسن زاده

شرح حال شهید محمدجواد حسن زاده وشهیدانی که براثربمب شیمیایی درسالهای دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهید محمدجواد حسن زاده

شهید محمدجواد حسن زاده

شرح حال شهید محمدجواد حسن زاده وشهیدانی که براثربمب شیمیایی درسالهای دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

ومامی ایستیم برای پاسداشت شهدا

وما می ایستیم و ادامه میدهیم برای.....

برای پاسداشت ریه های شیمیایی و نفسهای به شماره افتاده

برای پاسداشت دست و پاهای قطع شده ای که زودتر از صاحبانشان پیش شهدا رفتند.

برای پاسداشت چشمهایی که به دنیا بسته شد و به بهشت باز.

برای پاسداشت نخاعهایی که قطع شدند تا بایستیم. 

برای نشاندن لبخندی بر لبان پدر شهید، برای شادی دل داغدار مادر شهید. 

برای پاسداشت زبانی که تکلمش قطع شد تا ما شعار زبانش باشیم.

برای پاسداشت شهدایی که قندیل بستند در کردستان، هلاک شدند از عطش در جنوب.

برای پاسداشت ایستادگی های اسارت.

برای مرهم شدن برای چشمهای همیشه منتظر و به راه مادر شهید گمنام.


برای جانبازانی که نمی توانند بخوابند تا بخوابیم.

برای تنهایی ها 

برای خونها 

برای سوختن ها 

برای یخ زدن ها 

برای تکه تکه شدن ها 

برای وصیت نامه ها 

برای در اروند و کارون غرق شدن ها 

برای فهمیدن فهمیده ها 

برای زیر آب خفه شدن ها به خاطر عملیاتها 

برای شکمهای سوراخ شده با موانع خورشیدی 

برای یا حسین و یا زهرا گفتن ها 

برای خالی کردن قمقمه و یا ابالفضل ها 

برای عطشهای فکه 

برای خون های شلمچه 

برای سرهای بریده کردستان

برای سوختن ها و چفیه در دهان گذاشتن ها تا مبادا صدای ضجه ای عملیات را لو دهد.


و می ایستیم و ما به رسم شما تا آخرین قطره خون می جنگیم . .

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست              هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

کاری که ما بعد ازشهدا انجام دادیم



ما بعد از شما چه کردیم ؟!

هیچ ٬ 

شما را فراموش کردیم ٬ 

لباس های خاکیتان را در میدان های مین و لابه لای سیم خاردارها رها کردیم ٬ 

خاطرات شما را با سر بندهایتان از یاد بردیم 

رمز حمله را فراموش کردیم .

چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم

پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است

کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید : چرا آلاله آنقدر سرخ است ؟ 

چرا وقتی که گفتیم : یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد؟ 

چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید؟ 

شربت های شهادت را بر روی زمین ریختیم و به عطش شهادت در راه خدا خندیدیم .

بر تصاویر نورانیتان روی دیوار شهرمان رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم و دل به این دنیای تاریک بستیم.

کاش قدرتان رامیدانستیم 


چرا اینگونه بر خاک افتاده اید؟؟؟؟؟؟؟؟



بر خاک افتاده اند که خاک ندهند.....

بر خاک افتاده اند که خاک ندهند..... 
اری این است قصه شهدا ..................
کلی حرف توشه بیایم درست درکش کنیم