یالطیف
به نام خدا،به نام خداوندی که ماراجان عطا کردومیمیراندو زنده میکند.
گاهی باخود فکرمیکنم که چگونه است حالم درروزمحشر،آن روزی که غریبانه وشرمنده وسرافکنده مقابل پروردگارم ایستاده ام ومیینم که نامه اعمالم چگونه به دستم میرسد.وفرشتگان پاک خدا آیامراباغضب میبرندیا به گونه ای دیگرومیترسم که مرا کجامیبرند.آیادادرسی دراین دادگاه منصف وجوددارد که محبت من دردلش نشسته باشدومرابه ندایی آرام وملایم شفاعت کندوآزادم کند ازبند گناهانم....................نمی دانمـــ
اینک شرمنده ازهمه شهداوجانبازان وایثارگران دراین مقال به مرورگوشه کوچکی اززندگی پربرکت یکی از این آسمانیان به نام شهید محمد جواد حسن زاده می پردازم .
هرچند میدانم که نمیتوانم آن طور که درشأن آن بزرگوارهست حرفی بزنم چراکه همه ناگفته ها را خود ایشان فریاد زده اند .
وچگونه میتوان در این وادی با کلمات و واژه ها حق را ادا کرد،اما باید بلبلی شد ودروصف شهدا نغمه ها سرداد تا مبا دا کوردلان
این روزگار جرأت پیدا کرده وپا روی خون این عزیزان بگذارند.
پس میخوانم ومی سرایم هرچند صدایم گرفته است وبغضهایم در گلو مانده است .
باشد که مورد قبول واقع شود وگوشه چشمی هم به من حقیر سروپا تقصیر بیندازند.انشاء الله.